BEST MODEL OF THE WORLD OF maaaaaaaaaaaa

امروز رفتم از کامپیوتر اقا مکتوب یه مقدار استفاده بهینه کردم  .  

رفتم سایت  (( world's best cows 2011 )) در این سایت بهترینهای هر سال هر ایالت رو معرفی میکنن . این عکسها متعلق به میس هاللند  "میلیکا چالیسکو هلشتاین " هستش . ایشون طبق رتبه بندی سایتهای مختلف جذابترین چهرهء سال جهان شناخته شده ان .   

 ایشون از اشراف و نجیب زاده های کشور خودشون هستن . 

 البته معیارهاشون برای این انتخاب بسیار پیچیده است و

بنظرم ایشون برای گوساله های تازه بدنیا اومده خیلی جذاب تر میباشن تا گاوهای بالغ . 

ضمنن بنظر میاد این جوایز رو باید به دکتر جراح پروتز و زیباییشون میدادن . 

البته ایشون مدعی هستن که هیچ جراحی ئی نکردن . و اینروزا کی مدعی نیست ؟  

حالا چیکار داری طبیعیه یا عمل کرده ؟  

نگاه کن و لذتشو ببر .  

ببین اینهمه زیبایی با فیگورهای شیک و زیبای خانم میلیکا چی از آب دراومده؟  

نمیدونم بگم دوست داشتم جای اون عکاس بودم یا نه  

عکسا رو نگاه کن :‌   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زیبایی و جذابیت رو تو  تمام اجزای چهره اش میبینی . کدوم گاویه که  از دیدن این چهره و اندام متناسب لذت نبره  ؟ چشمها رو ببین : چه شیطنت خاصی توشونه ؟  

ببین با چه اطوار خاصی زبونشو درآورده رو به دوربین ؟ 

 

باید یه گاو باشی تا جذابیتهای یه گاو رو درک کنی .  

 

 

 

شاید این خانوم برای شما با سم طلا هیچ فرقی نکنه یعنی از نظر شما هردو گاون با ۴ تا پا . . مثل من که نمیدونم شما چی میبینین تو بعضی از این عکسای بی پوست و پوشش ادما که اینقدر محوشون میشین ؟  

 ولی خوب ... زیباست .. که چی ؟  

یه درخت هم زیباست . خیلی گلها هم زیبان .  

حتی همین میز ... 

نمیدونم قصهء جذب شدن شما آدما با یه عکس و اونطور غش و ضعف رفتنتون واسه یه آدمی چندین کیلومتر اونورتر از کجا میاد .

 

همه دست و پاهای بی پوست چندش آور ، قیافه ها همه شکل هم : شکل آدم ! 

 مثلن برای من ، خانوم هایده شما خیلی جذابتره تا مگان فاکس .   

یه چیز جالب دیگه : شما آدما از آدمایی خوشتون میاد که هی داد و بیداد کنن و چراغا رو خاموش روشن کنن و با وسایل مختلف سروصدا تولید کنن و بالاپایین بپرن .  

اگه یکی شکل همون خانوم تو خیابون از کنارتون رد بشه حتی یک هزارم اون خانومه براتون جذاب نیست . 

 و من اینو نمیتونم هضم کنم .  

اصلن اینکه اینهمه مجذوب یکی باشین که نمیدونین چه جور گاویه عجیب نیست؟ 

عزیز من شاید اصلن باهاش حرف زدی دیدی موجود نچسب نفهمیه . 

شاید نتونی ۱۰ دقیقه تحملش کنی .  

 

.............................. 

این بود نتیجه یکروز استفاده من از اینترنت .

   

سرپرست مااااااا

 واقعن که ! 

شایسته سالاری کجا رفته ؟

این سم طلا نمیدونم چطوری رفت شد سرپرست طویله  

آخه سرپرست طویله باید از همه گاوهای دیگه قویتر  شجاعتر باشه . تا اگه یه گرگی چیزی حمله کرد از پسش بربیاد .نه این خپلهء بیخاصیت ترسو .با اون چشای خمار احمق ترحم برانگیزش . که انگاری همین الان یه دل سیر گریه کرده ... . 

اوه اوه اومد ! 

ببین چه راه رفتنش عوض شده ...... 

چه چش غره ای میره به همه .چشماشو میدرونه انگارگرررگیه واسه خودش ..  

آخیییی ... چه لفظ قلم هم ماغ میکشه . 

هرکی ندونه فکرمیکنه ایشون چوپونی آسیابونی چیزی هستن . 

بابا اقلن حالا که شدی سرپرست ما ، یه دو تا کتاب بیشتر از ما بخور . بگیم سرپرست ما دوتا کتاب بیشتر از ما خورده تجربه اش بیشتره .توکه فرق پهن و چغندر رو نمیدونی چه سرپرستی ؟ چه کشکی ؟ 

 

بابا حالا اصلن تو سرپرست .. بحق هم سرپرست شدی : دیگه انقد جوگیر شدن نداره که . سرپرستی یه طویله با ۳ راس گاو که این حرفا رو نداره . رئیس کی شدی مگه ؟ رئیس ۳ تا گاو مثه خودت . شایدم گاوتر از خودت .   

که جواب سلام کسیو ندی ، هی به این بگی من وقت ندارم به اون بگی وقتمو نگیر . 

فک کردی آدمی شدی واسه خودت ؟ 

بمحضیکه دیروزرو برد طویله زدن سم طلا سرپرست ، هی همه رو صدا کنی و ازشون بپرسی  

 ((‌ هیچ معلوم هست کجایید شمااااااااا؟ ...  بعله شماااااا ...نخیر مااااااااا ))  

بعد بشینی حرفای توکتابایی که دیشب خوردی جلومون نشخوار کنی ؟  

خوب تابلوئه که اصلن کتاب نبوده اونی که خوردی .بوم نقاشی سحرناز دختر کدخدا بوده ! از کجا فهمیدم ؟ از رنگبندی کامل محصولات تولیدی صادراتی  مبارکتون . آقای سرپرست مااااااا !...  

آخه من که میدونم چطوری شدی سرپرست : انقدر کفشای این قلی چوپون ده رو لیس زدی و انقد براش چش خمار کردی ، تا تو دلش خودتو جا کردی . الانم فقط واسه این سرپرستی که جلوی گله باشی .. که نزدیک خودش باشی .که کفشاشو بلیسی براش . 

من نمیدونم تو گاوی یا گربه ؟ 

واسه ما که یه شبه شدی گرگ .!!!!  

 .........................................................

من همینجا یه توضیحی بدم :‌
سرپرست من ، کسیکه در حال حاضر زیر نظرش کار میکنم یه آدم استثنائیه . بسیار توانمند ، باهوش و خونسرده . این آخری بنظر من مهمترین فاکتور یه مدیر موفقه .
این سرپرست مااااا ، ربطی به سرپرست حال حاضر من نداره واقعن .
من الان تو مهندسین مشاور گنو مشغولم که از هر نظر یه سروگردن استانداردهاش از کل این مملکت بالاتره . 

 

روز مهندس ... روز ما

خوب .. تواضع و فروتنی رو بذاریم برای 364 روز دیگه سال . میخوام امروز رو برای قشر مهندس ، همکارای خودم تو رشته های مختلف بنویسم . 

میدونی یه روز که داشتم تو تونل راه میرفتم ، یه دفعه با خودم گفتم :  

پسر چه جالب :  ما مهندسا بخشی از تمدن بشریم . بخشی از اونچه بعدها به یادگار میمونه و مشخصهء تمدن و  اقتدار بشر عصر خودش بوده .  این تونل امروز و امسال و تو این قرن داره ساخته میشه . و میمونه .

 

 

 

 

مثل اونهایی که اهرام ثلاثه رو ساختن .  

مثل سازندگان استون هنچ ... 

مثل سازندگان تخت جمشید .   

بشر قرن حاضر تونل میسازه و مترو . 

 فرودگاه و هواپیما . 

کشتی و زیردریایی  . 

بشر عصر حاضر تونل میسازه به طول 50 کیلومتر .  

بشر عصر حاضر مونوریل میسازه . سد میزنه .   

و در همه این کارها ، ساختن ها ، ما مهنسین حضور داریم .  

وقتی یک کوه پیش روته و اراده کردی که سوراخش کنی و ازش بگذری ، اونجا هیچ چیز نیست .  

سخت ترین شرایط زندگی حاکمه تا اون کار انجام بشه و راه ها به اونجا برسه و پای انسان و تمدن به اونجا باز بشه . و زمین اینطوری اباد میشه . قابل سکونت میشه .  

وقتی گاهی تا زانو تو گل و لای رفت و آمد میکنیم تا یه ایستگاه مترو بسازیم ، میدونیم که روزانه چندین هزار نفر از این امکان استفاده خواهند کرد و میدونیم که همین ایستگاه وقتی دایر بشه ، اونوقتی که در و دیوار داره از تمیزی و دقت و خوش ساختی برق میزنه ، اونوقتی که تو زمستون گرمه و تو تابستون سرد و یک قطره از اون آبی که بی امان حمله میکرد و نمیگذاشت پیش بریم باقی نخواهد موند ،تا بلیط ندی راهت نمیدن تو ایستگاهی که خودت ساختی .  

آخه اینجا دیگه جای تو نیست . الان یه جای دیگه جاته و  احترام داری : اون جایی که (( داری میسازی ))  

 

 

 

         همکارای توانمندم ،  پیشروان تمدن و پیشرفت بشری : خسته نباشید . روزتون مبارک  

 دمتون گرم . 

 ............................................................................................................................

 میدونم ... میدونم بمیزان تلاشتون دریافت نمیکنید . میدونم . همه چیز رو میدونم و لمس کردم . 11 ساله که دارم تو این حرفه کار میکنم . اما حقیقت اینه که هیچ مقدار پولی اونقدری نیست که حق ما و شماست . چقدر پول ، تو رو مجاب میکنه بری تو دخمه ای که 20 متر عقبتر ریخته رو سر یکنفر دو برابر تو و جا در جا کشتتش؟ چقدر پول ، غم غریب غروب روزهای ماموریت طولانی مدت تو وسط بیابونهای پرت رو جبران میکنه  ؟ 

چی میتونه باندازه  فکر بکر تو ، یه راهکار عالی و هوشمندانه ات ، یه خلاقیت راهگشای تو رو ، که باهاش کلی پروژه ت و همکارانت رو پیش انداختی ، یا از خطر و خطا و مشکلات دور کردی  بهت پاسخ بده ؟  

  

 میدونی همه چیز پول نیست . قدر دونسته شدن ، این چیزیه که مهندس رو و هر فردی رو پویا و دلگرم و سالم و سرپا نگه میداره .   

اینجا نوشتم ، شاید شما مهندس جوونی که میخونی ، بدونی خیلیا هستن که قدر زحمات و تواناییهای شما رو میدونن بچه ها ، هیچکس هم که ندونه خودمون که میدونیم .  

                                           آقای مهندس ، خانوم مهندس :  

                                                    خسته نباشید . 

                                                  دم همه تون گرم .  

                                کم نیارید . کم نذارید .  مهندس باشید و مهندس بمونید .   

                                این صفت ارزشمندیه . بهش بها بدین ، قدر خودتون رو بدونید .

یه صحنه غریب و دلنشین

تایتانیک که یادتونه ؟ 

یه صحنه تو این فیلم همیشه میاد جلوی چشمم . معنیشو خوب نمیفهمم اما برام تداعی حس های خوبیه .  

کشتی داره غرق میشه ، همه مضطربند . همه دارن اینور و اونور میزنن و دنبال نجات جونشونن . 

گروه ارکستر وسط عرشه وایسادن و دارن مینوازن .  

موندم این یعنی چی ؟ 

یعنی این هنرمندا سعی داشتن در حد توانشون به مردم روحیه بدن ؟ 

سعی داشتن وظیفه شون رو در قبال مردمشون ایفا کنن ؟ این کارشون چه معنایی داشت ؟ اینکارشون فداکاری بود ؟ 

از جنس محبت بود ؟ از جنس تعهد بود ؟ چی بود ؟ 

مرد تر از خیییلیا

زمان : شنبه صبح  

مکان : دفتر کارم . 

اول صبحی نشستم پشت کامپیوتر ،‌ این دزدگیر ماشین هی داد و بیداد میکنه که بدو که ماشینو بردن . بابا بیخیال اشتباه میکنی یه خورده برف روش نشسته .. شایدم گربه ای چیزی رفته زیر ماشین که هنوز موتورش گرمه .  

2 ساعت بعد : باید میرفتم یه کارگاه دیگه ، رسیدم نزدیک ماشین : خدایا این ماشین منه ؟ بخدا لحظه اول که فکر نمیکردم ماشین خودم باشه دلم واسه صاحبش سوخت . طفلی اسیییر میشه تا اینو درست کنه . حتمن وسع مالیشو نداره درستش کنه وگرنه کی ماشینشو اینجوری سوار میشه ؟ 

‌ یه طرف سپر نیست !!! خورد شده ریخته زمین !

رفتم نزدیکتر : نه... ماشین خودمه ! تو همین اثنا ، یه نایلون زیر برف پاک کن نظرمو جلب کرد :

(( چون برف میبارید ، کاغذ رو گذاشته بودن توی یه نایلون ))


زمین لیز بود ، سر خوردم زدم به شما نتوانستم شما را پیدا کنم ، با این شماره تماس بگیرید :

                                                                                             موسوی

 

با خودم گفتم : عجب آدم مردی بوده . دیگه این جور آدما داره نسلشون منقرض میشه دور از جون. 

نزدیک ظهر زنگ زدم . برخلاف انتظارم صدای یه خانم جوون بود ! قرار شد فردا صبحش ایشون زنگ بزنن و بریم بیمه شون . که کشید به ۳ روز بعد .

در کل رفتار محترمانه ، بزرگوارانه و محبت آمیز ایشون ، تو نمایندگی بیمه سیاری که همونجا جلوی چشممون بین مردا با یه من سیبیل سر سی شاهی صنار پول خسارت که تازه هیچکدوم نقشی تو تعیین مبلغش نداشتن و کارشناس بیمه بود که تعیین کننده بود ،  شرف و ناموس بود که دود میکردن میفرستادن هوا ، ایشون با کلی عذرخواهی و ببخشید وقتتون گرفته شد و چک و چونه با کارشناس بیمه که آقا بیشتر بنویسید براشون ، حسابی تمایز و تفاوت شخصیتشون مشهودبود  .

جالب اینجا بود که در حینی که ایشون پیگیر کارهامون بود .من رفته بودم بیرون قاطی دعوای یه مرتیکه بد دهن با یه خانواده محترم و باکلاس و مظلوم و طرف اینا رو گرفته بودم ، آخه داشت با داد و بیداد فحش میداد و توهین میکرد بهشون . رفتم که صداشو خفه کنه و جلوی ۱۵ نفر آدم حرمت یه دختر جوون رو، یه مرد موسفید رو ، یه نوجوون مودب رو نگه داره . بهش گفتم ماشین به ماشین میخوره تو این شهر به این بزرگی ، جنبه نداری ماشین نیار بیرون . چیزی که با ژول حل میشه حرف ناموس زدن توش بی شخصیتیه . تو بحث و داد و قال بودیم که دیدم خانوم موسوی اومده یواشکی میگه : آقا بیاید ... برید بگید کمه ! اعتراض دارم . آقاهه گفت اگه قبول نکنه بیاد بگه اعتراض دارم بیشتر مینویسیم ! گفتم : خانوم نمییخواد . کافیه .

خنده ام گرفته بود . تو یه فضای ۲۰ متر مربعی تفاوت آدما از ۱۵ زیر همکف بود تا نوک برج میلاد .

خیلی مردا باید بیان از شما درس مردونگی بگیرن خانم موسوی . بذار راحت بگم ( غیر از این دلم خنک نمیشه )‌ :‌

                                                             دم شما گرم   ، برقرار باشید