مرد تر از خیییلیا

زمان : شنبه صبح  

مکان : دفتر کارم . 

اول صبحی نشستم پشت کامپیوتر ،‌ این دزدگیر ماشین هی داد و بیداد میکنه که بدو که ماشینو بردن . بابا بیخیال اشتباه میکنی یه خورده برف روش نشسته .. شایدم گربه ای چیزی رفته زیر ماشین که هنوز موتورش گرمه .  

2 ساعت بعد : باید میرفتم یه کارگاه دیگه ، رسیدم نزدیک ماشین : خدایا این ماشین منه ؟ بخدا لحظه اول که فکر نمیکردم ماشین خودم باشه دلم واسه صاحبش سوخت . طفلی اسیییر میشه تا اینو درست کنه . حتمن وسع مالیشو نداره درستش کنه وگرنه کی ماشینشو اینجوری سوار میشه ؟ 

‌ یه طرف سپر نیست !!! خورد شده ریخته زمین !

رفتم نزدیکتر : نه... ماشین خودمه ! تو همین اثنا ، یه نایلون زیر برف پاک کن نظرمو جلب کرد :

(( چون برف میبارید ، کاغذ رو گذاشته بودن توی یه نایلون ))


زمین لیز بود ، سر خوردم زدم به شما نتوانستم شما را پیدا کنم ، با این شماره تماس بگیرید :

                                                                                             موسوی

 

با خودم گفتم : عجب آدم مردی بوده . دیگه این جور آدما داره نسلشون منقرض میشه دور از جون. 

نزدیک ظهر زنگ زدم . برخلاف انتظارم صدای یه خانم جوون بود ! قرار شد فردا صبحش ایشون زنگ بزنن و بریم بیمه شون . که کشید به ۳ روز بعد .

در کل رفتار محترمانه ، بزرگوارانه و محبت آمیز ایشون ، تو نمایندگی بیمه سیاری که همونجا جلوی چشممون بین مردا با یه من سیبیل سر سی شاهی صنار پول خسارت که تازه هیچکدوم نقشی تو تعیین مبلغش نداشتن و کارشناس بیمه بود که تعیین کننده بود ،  شرف و ناموس بود که دود میکردن میفرستادن هوا ، ایشون با کلی عذرخواهی و ببخشید وقتتون گرفته شد و چک و چونه با کارشناس بیمه که آقا بیشتر بنویسید براشون ، حسابی تمایز و تفاوت شخصیتشون مشهودبود  .

جالب اینجا بود که در حینی که ایشون پیگیر کارهامون بود .من رفته بودم بیرون قاطی دعوای یه مرتیکه بد دهن با یه خانواده محترم و باکلاس و مظلوم و طرف اینا رو گرفته بودم ، آخه داشت با داد و بیداد فحش میداد و توهین میکرد بهشون . رفتم که صداشو خفه کنه و جلوی ۱۵ نفر آدم حرمت یه دختر جوون رو، یه مرد موسفید رو ، یه نوجوون مودب رو نگه داره . بهش گفتم ماشین به ماشین میخوره تو این شهر به این بزرگی ، جنبه نداری ماشین نیار بیرون . چیزی که با ژول حل میشه حرف ناموس زدن توش بی شخصیتیه . تو بحث و داد و قال بودیم که دیدم خانوم موسوی اومده یواشکی میگه : آقا بیاید ... برید بگید کمه ! اعتراض دارم . آقاهه گفت اگه قبول نکنه بیاد بگه اعتراض دارم بیشتر مینویسیم ! گفتم : خانوم نمییخواد . کافیه .

خنده ام گرفته بود . تو یه فضای ۲۰ متر مربعی تفاوت آدما از ۱۵ زیر همکف بود تا نوک برج میلاد .

خیلی مردا باید بیان از شما درس مردونگی بگیرن خانم موسوی . بذار راحت بگم ( غیر از این دلم خنک نمیشه )‌ :‌

                                                             دم شما گرم   ، برقرار باشید

                                                            

نظرات 12 + ارسال نظر
کاتیا سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ http://oldgirl.blogfa.com

دم ایشان گرم
برقرار باشند...
آفرین

آقا
شما همیشه قاطی دعواها میشین

یاد دعوامون سر قضیه ی قصاص و قتل و اینا افتادم

نخیر ما خیلی متمدنانه فقط دخالت میکنیم اونهم کوچولو .
در حد یک سیلی و دوتا کف گرگی .
نه ! شوخی کردم ولی دلم نیومد همینجوری قاق وایسم نگاه کنم .
اما درگیر هم نشدیم بابا !

Gilda سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://joursdegilda.wordpress.com

کلا من نظرم بر اینه که خانوما باید یه دوره ی اموزشی برای اقایون بذارن
ذات خودت خوبه، ادمهایی که باهاشون برخورد می کنی،خوب از اب در می ان. سلام به عروس ما هم برسون! "عروس ما" یعنی خانوم خودت. من خودم جز خانواده ی داماد می دونم

شما خودتون رو خوب و درست میدونید . شما تاج سر و سرور داماد قدیم ف خواهر خوبش هستین .
یادم نمیره محبت هاتون رو گیلدا خانم .
راستی انتخابات وبلاگی چی شد ؟
رای من کجاست ؟

الهه چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام...
نمیدونم چرا اسم این صفت اخلاقی رو گذاشتن مردونگی...البته تو گذشته درست بوده به نظرم...
تو این روزگار که نسبت مرد به نامرد مثل نسبت یه مشت آب به کل دریاست وجود افرادی مثل خانوم موسوی و خود شما باعث دلگرمیه...
دم جفتتون گرم...ایشون به خاطر قبول اشتباهش و اینکه فرار نکرده و شما به خاطر غیرتتون

چوبکاری نکنین الهه خانوم .
من که کلا سرم درد میکنه واسه دردسر . اما اون خانوم کارش درست بود
با اون رانندگی تیز و فرز و ارتیستیش .
راستی ایشونم مقصر نبود . اون قسمت کوچه سایه بود ُ ، یخ زده بود شده بود شیییشه .

ضمنن : من اصلن موافق اسم این صفت اخلاقی و منحصر کردنش به مردها نیستم .
نوشتم مردونگی تا شاید به یه عده بربخوره .

گل گیسو چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://gol-gisoo.blogsky.com

سلام
چقدر خوش شانس بودین که طرف مقابلتون انقدر خوب بوده
فکر نمیکردم هنوز چنین آدمایی وجود داشته باشن
از این به بعد حواستون به صدای دزدگیر باشه چون آدمای خوب بندرت پیدا میشن

اره ... اتفاقا هفته قبلشم یکی زده بود به همین گلگیر و در رفته بود
که داده بودم بی رنگ صافش کرده بودن .به بچه ها میگفتم من این گلگیرو باید باز کنم بذارم خونه خیال راحت رانندگیمو بکنم تو این شهر .

ایران دخت چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ http://iran2kht.persianblog.ir

جالب بود.. ما هم تایید می کنیم.. دم هرچی آدم با ادب و با شخصیته گرم...

موافقم .

همه شون ها !
همه اونایی که دل بزرگ و بخشنده ای دارن

بهنام چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام
درسته... هنوزم چنین آدمایی پیدا میشن که واقعآ باید به شرفشون درود فرستاد.
یاد ناظم مدرسه مون افتادم که بعد از کلی این در و اون در زدن یه پراید صفر خریده بود یه هفته نشد اومد مدرسه دیدیم ماشینش داغونه! پرسیدیم چی شده؟! گفت یه جا پارک کرده بودم یکی زده و رفته!!! فکرش رو بکن کسی که زیاد هم وضع مالی اش خوب نیست بعد از این اتفاق چه حالی داره

خود من ! هفته قبلش همون گوشه گلگیرمو زده بودن و رفته بودن .
ولی خداوکیلی من ۱۸ سالم بود یه دفعه زدم به یه شورلته که طفلک روش هم یه کاغذ گذاشته بود : فروشی !!!
زدم یه گلگیرش رفت . صندوق عقبش جمع شد .. چه افتضاحی ! رفتم تو مغازه ها گشتم صاحبشو پیدا کردم :‌آقا شورلته مال شماست ؟‌گل از گلش شکفت بنده خدا ! قابل شما رو نداره
ـ من زدم بهش !
) یه دفه وارفت : ‌ دست شما درد نکنه
............... بماند ...
فرداش رفتم گواهینامه مو گرفتم

بهنام چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

عجب خاطره ای
البته فکر نمیکنم واسه طرف بد شده باشه نه؟؟؟

چرا ...
آدم مشتی و لوطی ئی بود انصافآ. دید معرفت به خرج دادم و اومدم پیداش کردم ، نصف خرج ماشینشو بخشید .

سوسک سیاه! جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:17 ب.ظ http://sooksesia.persianblog.ir/

دم خانم موسوی گرم.یاد سن پطرزبورگ افتادم!

چرا سن پطرزبورگ ؟

lilita شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ http://lilitaa.blogsky.com/

خب البته درسته که آدمهایی مثل خانوم موسوی کم پیدا میشن. اما آدمهاییی مثل شما هم انصافا کم پیدا میشن. موفق و خوش باشید.


راستی اون پست ازدواج ماااااااااااااااااااا رو خوندم و خیلی خیلی خندیدم. قشنگ بود...

ممنون . آصلا موجوداتی مثل ماااااااااااا رو که آدم صدا نمیکنن.
اسممون یه چیز دیگه اس . خودمون که به خودمون میگیم : ماااااااااااااااا
نمیدونم. الان یادمنیست بقیه چی صدامون میکنن.

کورش تمدن دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
واقعا نسل این انسانها رو به انقراضه
دمشون گرم
ما که شانس نداریم یه بار پشت چراغ قرمز یه موتوری یه خط اساسی انداخت رو ماشین و فرار کرد
آخه من که ازش خسارت نمیگرفتم ولی اینکار خیلی زشته

کورش تمدن دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

راستی دم خودتون هم گرم که وقتی میبینیت به کسی توهین میشه سکوت نمیکنید

کورش جون منو قاطی ادمیزاد نذار . من سرم درد میکنه واسه دردسر

کاغذ کاهی(نازگل) چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ق.ظ http://kooche2.blogfa.com

آفرین و مرحبا به این خانوم ...

نگی خودشیفته است ها ! یه بار من خودم ماشینم یه نموره مالید به یه ماشین دیگه ... شماره ام رو گذاشتم .. البته اون طرف زنگ نزد ... چون واقعا چیزی نشده بود ..

اما از اون جایی که تو نیکی میکن و در دجله انداز ...
یه بار دیگه اومدم دیدم یه آقایی کلافه اومد سمت من .. گفت خانوم من یکساعته این جا وایسادم شما بیاین ... شب پرواز دارم و دارم از ایران میرم ... دیدم شماره بنویسم نمیتونم خسارتتون رو بدم ... یه کم گلگیرم مالیده شده بود که فکر کنم با پولیش درست میشد ... اما بیچاره با اینکه مسافر بود وایساده بود ... خلاصه به زور ۵۰۰۰۰ تومان به من داد و یه شماره هم داد و گفت اگه کم بود بگین یه جوری به حسابتون واریز میکنم !!
................

میدونی واقعا من اعتقاد دارم انسان بودن و درست رفتار کردن همینجا تو همین دنیا نتیجه اش معلوم میشه ...
شما هم حتما خودت ادم درستی هستی که امهای خوب جلوی پات قرار میگیرن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد